فوق سری 5: جنگ داخلی
دارم تلاش میکنم
ساعات زیادی در روز صرف کلنجار رفتن با خودم می شه...
شاید تمام اوقاتی که بیدارم...
باید بتونم از پس افکارم بر بیام باید بتونم اون ها رو مدیریت کنم و به بعضی هاشون بها ندم که توی ذهنم بزرگ بشن و خودم و زندگی م رو فلج کنن.
متوجه شدم ورزش کردن تا حدود زیادی کمک می کنه.با ورزش کردن راحت تر می تونم ذهنم رو منحرف کنم
وقتی که دارم افکارم رو از خودم دور میکنم یه صدایی که انگار از ته چاه در میاد بهم می گه " داری خودت رو از واقعیت دور می کنی "
اوایل به این صدا هم توجه نمی کردم.
ولی الان فهمیدم باید با این صدا بحث کنم و بهش بفهمونم اونی که داره به عنوان واقعیت بهم می قبولونه یه مشت وسواس و توهمه.همین.
هر روز تویِ تالارِ ذهنم جلسات مناظره برگزار می شه!
تصور کنید یه ساختمون دو بخش داره.تالار مباحثه و میدون گلادیاتور بازی.
و
هر دو هر زمان مشغولن.
گاهی واقعا خسته میشم.دلم سکوت محض می خواد.حتی صدای تلویزیون هم عصبی م میکنه.
خیلی سخته.مبارزه کردنی که دیده نمیشه واقعا سخته.ولی من بهش نیاز دارم
باید بتونم چیزهای کوچیک رو بزرگ نبینم و یاد بگیرم برایِ حفظ زندگی در همه ی ابعادش باید گاهی چشم پوشی کنم.
خدایا دارم از درون متلاشی میشم.
حرفم رو با کی بزنم؟
فقط همسرمه که میتونه من رو آروم کنه ولی نمی تونم باهاش حرف بزنم.نمیتونم.نمیتونم.
خدایا خودت کمکم کن
کمکم کن
کمکم کن...