لحظه هایِ تُـــــــــــــــــرد

خودم نوشت های من

این وبلاگ اولین وبلاگم نیست!

خونه هایِ قبلی م رو بلاگفا مصادره کرده...

حالا اینجا شروعِ جدیدی دارم...

امیدوارم بتونم دوستانم رو پیدا کنم...

فوق سری 4: حرفِ نگاه

دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۱۰ ق.ظ


انگار هر دومون همه چی رو می دونستیم


به چشمای همدیگه نگاه کردیم و بدون اینکه کلمه ای حرف بزنیم، حرفـــ ها زدیم


همسرم با نگاهش بهم گفت " فکر کردی نفهمیدم تو بودی؟! "


منم با نگاهم بهش گفتم " خودم خواستم بفهمی منم..."


لحظه ی مسخره ای بود


سنگینی نگاه دیروز ظهرش هنوز رومه




گاهی وقتها بعضی اتفاقات نباید بیافتن...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۱۹
دل انگیز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی