لحظه هایِ تُـــــــــــــــــرد

خودم نوشت های من

این وبلاگ اولین وبلاگم نیست!

خونه هایِ قبلی م رو بلاگفا مصادره کرده...

حالا اینجا شروعِ جدیدی دارم...

امیدوارم بتونم دوستانم رو پیدا کنم...

فوق سری 2: جایِ خالی

يكشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۳۱ ب.ظ


می خواستم اینجا از روزهایِ شیرینِ متاهلی م بنویسم ولی وقتی با خودم رور است شدم دیدم این نیازِ من نیست...


حداقل نیازِ این روزهایِ من نیست


یه مَرد، هر چقدر هم که مَردِ خوبی باشه و یک همسرِ عالی...ولی نمی تونه به تنهایی تمامِ نقش ها رو ایفا کنه


یعنی یه آدم فقط می تونه تویِ نقشِ خودش باشه. من برایِ والدینم یک فرزندم و هرگز نمی تونم براشون نقشِ پدر و مادر رو بازی کنم


حکایت این روزهایِ من هم حکایتِ نوشتن از یک جایِ خالیِ بزرگ تو زندگیمه


" دوست "


کسی که بتونی با اعتمادِ کامل کنارش بشینی و باهاش از چیزهایی بگی که نمی تونی به کسی غیرِ اون بگی...

یه جفت گوشِ بی قضاوت و با محبت


من یکی ش رو داشتم


یه نوعِ خوبِش رو داشتم ولی هیچوقت فکر نمی کردم بزرگترین ضربه یِ زندگی م رو از اون بخورم


نه که فکر کنید اون یه آدمِ بد بود! نه...


فقط توو تشخیصِ بعضی چیزها " نادون " بود. و دوستی ش یه جایی شد دوستیِ خاله خرسه و حالا من دو ساله زخمیِ اون ضربه ای هستم که بهم زد...


اینجا نوشتنِ من برا وقتائیه که خیلی پُرَم و کسی نیست که براش بگم.


برایِ لحظه هایی که جایِ یه نفر خیلی خالیه...خیلــــــــــــــــــــــی...


.



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۱۸
دل انگیز

نظرات  (۱)

نوشتن ادمو سبک می کنه حالا هرجور می خواد باشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی